فارغ از اینکه بخواهیم مفهوم عدالت را بررسی کنیم، بیاییم درباره ناعدالتی حرف بزنیم.
ناعدالتی! چیزی که صدای فریادمان را بلند میکند!
ناعدالتی در نظام مدرن در بستر نظامهای حقوقی معنا پیدا میکند و مفهوم آن به ناعدالتی در قانون محصور میشود. البته گاهی ناعدالتی شیوه اجرای یک قانون است و گاه در خود آن قانون. اولی بی عدالتی جزیی به وجود میآورد، نه سیستمیو میتوان با برخی تدبیرهای نظارتی و اصلاحات آن را حل کرد. اما دومی! دومیآنجاست که خود قانون ناعادلانه باشد، و سوال اینکه باید با آن چه کرد؟
البته یک قانون هم میتواند به انحای مختلفی ناعادلانه باشد؛ میتواند از لحاظ محتوا مخالف با عدالت توزیعی یا عدالت مبادله یا خیرات عمومی باشد که تعریف هرکدام داستانی است مطول و یا میتواند فارغ از محتوای قانون، از لحاظ فرم و شکل ناعادلانه باشد و این بسیار جالب است. فرض کنید کسی مرتکب قتل شده و تبعا حکم او به جرم قتل عمد اعدام است، اما ما به جرم افساد فی الارض او را اعدام کنیم، اینجا نتیجه یکی شده و اصولا ناعدالتی محتوایی رخ نداده است، اما ناعدالتی اینجا مشهود است! همانطور که شورایی متشکل از سران سه قوه میآیند و تصمیمیمیگیرند که بیاییم بنزین را 3برابر کنیم و به مردم یارانه بدهیم. اینجا نیز اگر حتی بگوییم که محتوای این قانون ناعادلانه نیست، باز هم فرم این قانون است که ناعادلانگی را جار میزند، جایی که 3 نفر به جای مجلس که تمام ملت است حرف میزنند! باز سوال اینجاست که در مقابل قانون ناعادلانه چه باید کرد؟ مثل سقراط انگشتمان را بلند کنیم که «نفس قانون از هر چیزی مهم تر است و باید به آن در هر جال احترام گذاشت» یا باید همچون آکویناس اینگونه گفت که «قانون ناعادلانه اصولا قانون نیست»؟